نوید گل مامان و بابا
سلام خدمت دوستان مهربون و خوبم خیلی دلم براتون تنگ شده بود ولی خیلی سرم شلوغ شده آخه بعد از عید دوباره شروع کردم به خیاطی کردن یه جورای دوباره خیاطی را راه انداختم برام دعا کنید یه جای گیرم بیاد تا کامل کارگاه خیاطی را دایر کنم .......خیلی وقته در مورد این گل پسرم واستون نحرفیدم چند روز پیش سر سفره بابای یه پیشنهاد بهم داد گفت می خوام اسمتو بنویسم رانندگی البته یه زره خودم بلدم ولی هنوز گواهی نامه ندارم یه خرده می ترسم قرار شده آقای پدر بره بپرسه بعد اسمم بنویسه برم تعلیم اگه خدا خواست گواهی نامه را شاید گرفتیم البته اگه این کارا بزارن . قبلانا یه چند بار با بابای نوید رفته بودم تمرین کنم، نوید عقب نشسته بود تو یه پیچ که می خواستم بپیچم خیلی سرعت داشتم کلا خیلی تند می رم هنوز کاملا کنترل ترمز، کلاج و گازو نمی تونم درست کنترلشون کنم. از بس تند رفته بودم نوید به کله افتاد عقب ماشین همش داد میزد بابای بابای منم به بابای گفتم بابا بلندش کن از پشت بچه افتاده بعد بابای هم بلندش کرد رو صندلی نشوندش ولی کلی خندیدیم نوید گفت: مامان نمی خواد تو یاد بگیری بده بابای ببرمون بهتره تو هیچی بلد نیستی .........الانم تا شنیده که بابای می خود اسمو بنویسه بهش میگه نمی خواد مامانی خیلی تند میره اسمشو ننویس چیزی یاد نمی گیره بعد بابای بهش گفت نه باید یاد بگیره که هر وقت من خسته بودم بشینه پشت فرمون مامانی رانندگی کنه بر گشته به بابای می گه هر وقت یاد گرفت باید مارا اهواز ببره تا ببینیم بلده یا نه اگه بلد بود یه جایزه خوبی براش می خریم خلاصه پدر و پسر نقشه کشیدن تا منو سر به نیس کنن با اهواز بردنشون از حالا دل تو دلم نیست وای فکر کنم از خیرش بگذرم بهتره برام دعا کنید.....دوستون داریم خیلی زیاد دخملا و پسرای کوچولوتونو خشملای مامانی را از دور می بوسیم مواظبشون باشید بای
Design By : Pichak |